امام خميني (ره) و مسئله فلسطين
امام خميني (ره) و مسئله فلسطين
امام خميني (ره) و مسئله فلسطين
شهيد، دكتر فتحي شقاقي به چنان معرفتي دست يافته بود كه هرگز بدون پژوهشي همه جانبه و عميق به باور قلبي نميرسيد. از همين رو به تمام مسائل جهان اسلام از منظر كلان واز ديدگاه ضرورتهاي زماني آنها مي نگريست. او با چنين دور انديشي موشكافي بود كه ضرورت زمانه خود در جهان اسلام را پي گرفت و به اين حقيقت انكار ناپذيردست يافت كه جديترين نياز مسلمانان«وحدت» است و زماني كه مواضع وديدگاه هاي رهبري انقلاب پر شور مردم ايران بر تمام دنيا طنين افكند و او به عينه مي ديد كه اين اصل مهم، در جاي كلام امام خميني (ره) موج مي زند، همچون جستجوگري كه گمشده خود پيدا كرده باشد به اين شخصيت بزرگ و نستوه عشق مي ورزيد و تبيين ديدگاههاي امام را براي تمام مسلمانان (به ويژه مسلمانان عرب زبان ) براي خود يك تكليف ديني و اجتماعي دانست و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نكرد.
او امام را «فريادگر برائت از صهيونيسم» مي دانست. شهيد دكتر فتحي شقاقي به گونهاي بر اين موضع مهم امام حساس شده بود كه براي جا انداختن آن مقالهها نوشت ودر رسانههاي مختلف جهان عرب براي انعكاس مطلوب آنها كوشيد.
او پيوسته خود را مكلف و متعهدبه پاسخگويي به برخي مواضع تفرقهافكنانه در دنياي اسلام ميديد از جمله، در مقابل تقسيمبندي جهان اسلام به شيعه و سني، دو فراز ازسخنان امام خميني (ره) را به صراحت مورد تأكيد قرار داده و ميگفت: «امام هنگام ورود به پاريس اعلام كردند، دليلي ندارد روزي مسلمانان را به سني و شيعه تقسيمبندي كرد! ما همگي مسلمانيم. اين انقلاب اسلامي است.اسلام همگي ما را برادر قرار داده است.»
او همچنين فراز ديگري از ديدگاه امام را مورد توجه قرار داده و ميگفت: امام خميني در يك سخنراني كه در سال 1363 ايراد نمودند، تأكيد كردند: «دستهاي پليدي كه ميان تشيع و تسنن در جهان اسلام تفرقه ايجاد ميكند، نه از آستين شيعيان بيرون آمده، و نه از آستين اهل تسنن، اينها دستهاي استعمار است كه ميخواهد بر كشورهاي اسلامي مستولي شود. دولتهاي استعماري، دولتهايي هستند كه ميخواهند با وسايل گوناگون و ترفندهاي متعدد ثروتهاي ما را چپاول كنند و به نام شيعه و سني ايجاد تفرقه ميكنند».
موضعگيري هاي جدي و افشاگرانه و بسيار شفاف امام (ره) از سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نسبت به سياستهاي استعماري غرب و شاه به عنوان مجري اين سياستها در ايران و مخصوصاً اسرائيل چنان تأثير بهسزايي در عمق جان و روح شهيد شقاقي بر جاي گذاشته بود كه تبيين اين مواضع و رساندن اين تفكر دورانديشانه امام (ره) به جهان اسلام به ويژه كشورهاي عربي را رسالتي بسيار جدي براي خود تلقي مينمود. تا جايي كه به هر وسيلهاي كه ميتوانست به تشريح اين موضعگريهاي بينظير و وحدتبخش در ميان مسلمانان ميپرداخت. آنچه در زير از نظرتان مي گذرد، بخشي از تحليلهاي اين شهيد بزرگوار از سير تاريخي ديدگاههاي ناب و تعيينكننده تاريخ اسلام از اواخر دهه 60 ميلادي تا دو دهه بعد از آن محسوب ميشود كه تأثير بسيار عميقي در شكلگيري نوع نگرش و تفكر اين شهيد داشته است.
آيا اين موجب تعجب نيست كه مردي به جريان فلسطين اهتمام ورزد و در تلاش خويش آن را نقطه محوري قرار دهد كه ممالك چندي و بيابانها و مسافتهاي بسياري ميان او و فلسطين فاصله انداخته است؟ يا قضيه اين است كه فلسطين صرفاً يك نقطه جغرافيايي نيست بلكه آيهاي از قلب قرآن است. در قلب تاريخ اسلامي و تمدن اسلامي، فلسطين يك رمز و نشانه است. نشاني از يك مسافت است و براي يك مسلمان امكان ندارد كه درباره آينده خويش انديشه كند بدون اين كه درباره فلسطين فكر كند و بدون اين كه موضع خويش را نسبت به آن مشخص نمايد. لذا براي مردي چون امام اين معنا وجود نداشت كه حاصل اسلام باشد، كسي در اين قرن بار فلسطين كار داشت.
بن گورين، اولين نخست وزير حكومت يهود و يكي از مهمترين بنيانگذاران آن حكومت، نظريه معروف «اطراف» را مطرح ميكند، نظريهاي كه ميگويد اسرائيل بايد روابط را با دولتهايي كه جهان عرب را احاطه كردهاند به ويژه ايران و تركيه تقويت كند. چرا كه روابط مستحكم با اين دولتها و ساير دولتها ميتواند به اسرائيل در باز كردن حصاري كه جهان عرب دور او ايجاد كردهاند، كمك كرده و موقعيت امنيتي و سياسي و اقتصادي آن را نيز تقويت كند. در چنين وقتي است كه امام خميني (ره) مبارزه و جهاد خويش عليه نظام طاغوتي شاه در ايران را آغاز ميكند. مبارزهاي كه مقابله با اسرائيل از مهمترين محورهاي آن بود. نگراني و ترس بنگورين چقدر شديد خواهد بود وقتي ميبينيد نزديكترين حكومت عربي به اسرائيل كه بزرگترين دولتي است كه اسرائيل را به رسميت ميشناسد و ستاره «داود» امروز در آسمان قاهره عزيز، به فاصله چند متر از نيل بزرگ، افراشته ميشود. در حالي كه ايران امروز كه مهمترين دولت در نظريه «اطراف» بن گورين است تنها دولتي در جهان شده است كه علناً از جانب مردم و دولتش در داخل و در سطح بينالمللي خواهان محو اسرائيل و كنده شدن اين غده سرطاني ميباشد. ترس بن گورين چقدر خواهد بود و اگر بداند كه دفتر سفارت اسرائيل در تهران كه از بزرگترين و مفصلترين سفارتخانههاي اسرائيل در جهان بود، تبديل به اولين سفارت فلسطين شده است.
بعد از سقوط دولت مصدق (1332 ) در ايران به واسطه كودتاي معروف 28 مرداد كه «كيم روزولت» يكي ازمهمترين اعضاي سازمان امنيت آمريكا (C.I.A. ) از آغاز تأسيس آن را رهبري كرده و پس از آن كه شاه مجدداً به دنبال اين كودتا به حكومت دست يافت نگراني صهيونيستها در ايران از نظر سياسي، اقتصادي و نظامي افزايش يافت و گفته شده كه سازمان امنيت اسرائيل (موساد) به همراه همتاي آمريكايي خويش در برپا كردن دستگاه امنيتي ايران «ساواك» مشاركت جست و شاه پيش از حكومت مصدق، روابط خوبي را با اسرائيل ايجاد كرده بود و علناً آن را به عنوان يك «واقعيت» به رسميت ميشناخت. بعد از كودتا ـ كودتاي روزولت و زاهدي و شاه ـ صهيونيستها رفت و آمد مخفيانه خود را به ايران شروع كردند و توانستند بر بازارهاي ايران تسلط يابند چنان كه به پستهاي حساسي در حكومت نيز دست يافتند و اين به كمك بهاييهايي بود كه شاه در تقويت نفوذ خويش به آنها اعتماد جست و حجم تبادل اطلاعات ميان طرفين خيلي زياد بود. سطح مبادلات بازرگاني نيز به 400 ميليون دلار در سال رسيد. چنان كه شاه يك مزدور تجاري مهمي در بازار اسلحه اسرائيلي بود و دفتر ارتباطات اسرائيل ـ يعني سفارت اسرائيل در تهران ـ به تمام معنا يك قلعهاي بود كه در خيابان كاخ (فلسطين كنوني) برپا كرده بودند.
سفارت با دژهاي آهنين و محكم احاطه شده بود و بالاي ساختمان يك پل آهني مخفي كه در حالت اضطراري كاربرد داشت قرار داده بودند. كانالي را در باغچه سفارت ايجاد كرده بودند كه به سردابي طولاني وصل ميشد و اين سرداب به يكي از مهمترين خيابانهاي تهران (وليعصر كنوني) ختم ميشد. همچنين ديوارهاي سفارت را به برق مجهز كرده بودند و دوربينهاي فيلمبرداري و آينههاي گوناگوني راجهت مراقبت از هر حركتي اطراف سفارت نصب نموده بودند. در داخل نيز شبكهاي، از ارتباطات مفصل بود، ايرانيها بعداً كشف كردند كه بخشي از اين شبكه براي جاسوسي و استراق سمع حتي نسبت به ارتباطات جهان عرب به كار گرفته ميشد، مواد غذايي موجود در سفارت همواره براي چند ماه كفايت ميكرد. اهميت پرداختن به اين جزييات به خاطر اين است كه عليرغم روابط قوي و استثنايي كه شاه با اسرائيل داشت اما اسرائيليها از احتمال هر تحول يا خشم مردمي در حالت ترس و وحشت به سر ميبردند. بلكه آنها نهايت نفرت مردم ايران از خودشان را درك ميكردند و همه اينها آن وقتي يقين شد كه جمعيت خشمگين در هنگامه انقلاب اسلامي به سفارت اسرائيل هجوم برد و اسرائيليها را پس از آن كه اسناد خود را سوزانده و شبكه ارتباطات بيسيم را نابود كردند، فراري داد. در اثناي هجوم به سفارتخانه نيز دوازده نفر مسلمان ايراني در اثر شدت جريان برق به شهادت رسيدند. سفير اسرائيل در ايران «اودي لوبراني» بود. محمد حسنين هيكل، در كتاب خويش به نام «قضيه ايران و انقلاب» چاپ سوم، ص 143، نقل ميكند كه شاه در يك گفتگو در سال 1976 (1355) به او اطلاع داد كه «همكاري ما با اسرائيل منحصر به اطلاعات و امنيت نيست بلكه خيلي از اين گستردهتر است. من گروههايي از همه نيروهاي ارتش و نيز بخشهاي دولتي جهت آموزش به اسرائيل فرستادهام.»
معروف است كه شاه از آغاز دهه شصت مجدداً اسرائيل را به رسميت شناخت و تلاشهاي آيتاله كاشاني بود كه در زمان دولت مصدق باعث شد شاه نسبت به اين شناسايي عقبنشيني كند. اين به رسميت شناختن عكسالعمل شديدي را در محافل عربي و اسلامي داشت. چنان كه شيخ محمود شلتوت ـ رييس وقت الازهر ـ از شاه درخواست كرد كه روابطش با اسرائيل را قطع كند. همچنين مرجع بزرگ آيتاله بروجردي اين شناسايي را محكوم نمود و هشدار داد كه در صورت ادامه آن، ايران را ترك خواهد كرد.
قابل توجه است كه ايران اسلامي در كمتر از بيست سال از اين حادثه، خودش اقدام به قطع رابطه با مصر نمود لكن اين بار اين اقدام به خاطر شناسايي اسرائيل توسط مصر بود.
در آن وقت ـ آغاز دهه شصت ـ كه ارتباط شاه با اسرائيل زياد شده بود امام خميني (ره) مبارزهاش عليه طرح امپرياليستي ـ صهيونيستي را عميقاً شروع كرد. امام كه نشانههاي مرجعيت گسترده او در ايران، آشكار شده بود به روشني واقعيت مشكل اساسي كه مسلمانان در ايران و در كل سرزمين اسلامي به آن گرفتار بودند را درك ميکرد كه عبارت از طرحي استعماري بود كه وحدت امت را از هم دريده و حكومت تفرقه و تجزيه را برپا داشته بود و اسرائيل را به عنوان يكي از مهمترين هدفهاي طرح استعماري سرپا نموده بود.
امام در پاسخي كه در سال 1352 به دانشجويان مسلمان مقيم آمريكا و كانادا ارسال داشته است ميفرمايد:
«... اسرائيل زاييده طبيعي تعاون فكري ميان دول استعماري شرق و غرب بود، چرا كه آنان با ايجاد اسرائيل، دست به استثمار و نابودي و استعمار و تقسيم جهان اسلام زدند و امروز به روشني ميبينيم كه همه طرفهاي استعماري به آن كمك ميكنند...»
«در اين روزگار چنگالهاي استعمار در اعماق حكومتهاي اسلامي فرو رفته و استعمارگران هر وسيله ممكن و آنچه در توان داشتهاند را در جهت ايجاد تفرقه ميان مسلمانان به خدمت گرفتهاند و به هر وسيلهاي براي ترساندن آنان از تمسك و عمل به اسلام و تعاليم قرآني، متوسل شدهاند تا استعمارگران با اطمينان كامل به اهداف غير انسانيشان در به غل و زنجير كشيدن طبقه ضعيف و محروم برسند و در اين عصر، شعارهايي پر زرق و برق، مسلمانان را از تعاليم قرآن و فرهنگ آن دور سازند و راه براي مصالح خاص خودشان باز كنند.»
امام پس از اين تشخيص دقيق نسبت به طبيعت و واقعيت طرح استعماري و ابزار و وسايل آن، به ايران به عنوان نمونه استشهاد ميكنند:
امام ميفرمايد: «... گرفتاري و بدبختي فلسطين است كه در رأس گرفتاريهاست» و امام اين را ميفرمايد تا ميان آنچه در فلسطين اشغالي ميگذرد و آنچه در ايران شاه ميگذرد مقايسه كند تا فلسطين اشغالي در نگاه او به عنوان رأس گرفتاريها و بدبختيها باقي بماند و ليكن چرا اين بدبختي ادامه دارد و چرا طرح صهيونيستي استمرار مييابد؟ امام كه فهم دقيقش را نسبت به واقعيت طرح استعماري كاملاً نشان ميدهد پاسخ ميدهد «... اختلاف كلمه و نوكري برخي از سران كشورهاي اسلامي است كه به 700 ميليون مسلمان با همه معادن و ثروتها و نيروها و امكاناتي كه دارند امكان قطع دست استعمار و صهيونيسم و جلوگيري از نفوذ بيگانه را نميدهد و اين هواهاي نفساني و خواستههاي شخصي و كرنش برخي دولتهاي عربي نسبت به نفوذ مستقيم بيگانه، اينها همه است كه 100 ميليون عرب را از آزادي فلسطين از دست اسرائيل بازداشته است.» سپس نسبت به هدف نهايي طرح استعماري خطاب به مسلمانان هشدار ميدهد: «آنان بايد بدانند كه دولتهاي بزرگ استعماري با ايجاد اسرائيل تنها قصد اشغال فلسطين را نداشتهاند، بلكه آنان براي انداختن همه دولتهاي عربي و اسلامي ـ العياذ بالله به همان سرنوشت فلسطين نقشه ميكشند».
از آن زمان كه امام مبارزه و جهادش را در آغاز دهه شصت شروع كرد فلسطين در فهرست اولويتهاي مبارزه او بود. چون رابطهاي را كه ميان نظام مليگرا و تفرقهافكن و بين اسرائيل و نيز بين شاه و اسرائيل وجود داشت درك ميكرد. اين درك و اصرار بر ارتباط ميان شاه و اسرائيل بود كه ايران از چنگالهاي صهيونيستها نجات داد و از تبديل آن به فلسطيني ديگر جلوگيري كرد. اين شيوه امام خميني (ره)، شاه را نابود كرد و از علل مهم پيروزي بعدي انقلاب بود.
موقعي كه شاه فهميد امام چه چيزي را هدف گرفته و اهميت آن را درك كرد شروع به ارسال پيامهاي تهديدآميز نسبت به او و شاگردانش نمود. با اين خواسته كه بين او و اسرائيل ارتباطي نيست و هشدار داد كه از حمله به اسرائيل بپرهيزند لكن اين مردي كه از دشمنان هر چقدر هم باشند نميترسد، اين انساني كه با قاطعيت و عدم عقبنشيني و نيز طرد گفتگو و راهحلهاي ميانه شناخته شده، مردي كه از حكمت و تجربه انقلابيون بزرگ برخوردار است. همين تهديدات شاه را فرصتي براي افزايش حمله به او و رسوا نمودنش قرار داد. با اين استدلال كه شاه چرا بر اين مطلب اصرار ميورزد؟ آيا او يهودي است؟ يا او اسرائيلي است؟
امام در يك سخنراني در سال 1342 در مدرسه فيضيه قم ميفرمايد: «امروز به من اطلاع دادند كه برخي از گويندگان را بازداشت كرده و به مراكز امنيتي برده و به آنان گفتهاند: سه موضوع است كه شما كاري نداشته باشيد و آنچه خواستيد صحبت كنيد. كاري به شاه نداشته باشيد و درباره او حرفي نزنيد، كاري به اسرائيل نداشته باشيد و نيز نگوييد كه اسلام در خطر است. ما اگر اين مسأله را هم كناري بگذاريم پس با مردم درباره چه چيزي صحبت كنيم. همه گرفتاريهاي ما مربوط به همين سه امر است» بعد ميفرمايد: «مزدوران اسرائيل دست به اعمال ويرانگري در ايران ميزنند و خداوند بهتر ميداند كه مخفيانه چه نقشههاي ديگري ميكشند و ما موقعي كه به اين قضيه ميپردازيم ميگويند از شاه و اسرائيل صحبت نكنيد. چه ارتباطي بين شاه و اسرائيل است؟ آيا شاه اسرائيلي است؟ شايد او فردي يهودي است در حالي كه او ادعاي اسلام را دارد و به حسب ظاهر ميفرمايد من مسلمانم، شايد سري در اين قضيه باشد».
بسياري هستند كه خطر صهيونيسم و نقش آن در منطقه را روشن كردهاند، بسياري از رهبران و سران مسلمانان و جنبشهاي اسلامي خيلي درباره اين پديده توضيح دادهاند لكن چند نفر از اينها هستند كه بين اين پديده و خطر و بين حكامشان ارتباط دادهاند؟ چند نفر از اينها هستند كه رو در روي حكام خود اين سخن حق را بر زبان آورده و اين تلاش امام خميني (ره) را كه گيج كننده دشمن بود انجام دادند؟ امام در ارتباط با به رسميت شناختن اسرائيل توسط شاه و همپيماني با آن خطاب به شاه ميفرمايد: «شما و دولت تركيه (كه تازه اسرائيل را به رسميت شناخته بود) در يك صف در كنار اسرائيل ايستادند، ما ميگوييم: اين به مصلحت شما نيست، عواطف مردم را تا اين حد ناديده نگيريد، ضرر آن به شديدترين وضع به خودتان بر ميگردد. همه مسلمانان در يك طرفند و دولت ايران در طرف ديگر، حمايت از اسرائيل باعث بدنامي مردم ايران ميشود برادران اهل سنت ما خيال ميكنند كه شيعيان برده يهوديها هستند. اي مردم جهان بدانيد كه مردم ما با هم پيماني با اسرائيل مبارزه ميكنند و همپيمانان اسرائيل از ما نيستند و از مردم ما نميباشند و ازعلماي ما نيستند. دين ما، ما را ملزم به مبارزه و مخالفت با دشمنان اسلام ميكند و قرآن ما حكم ميكند كه در مقابل صفوف مسلمانان به كفر اعتماد نكنيم. اين منطق ما است. آيا اين ارتجاع است؟!»
بعد امام در همين سخنراني كه در سال 1342 در مسجد اعظم قم ايراد كردند بين ايرانيتي كه شاه منادي آن است و بين شناسايي اسرائيل ارتباط ميدهند. بين مليگرايي فاسد دشمن اسلام و بين اين به رسميت شناختن. با اين تأكيد كه ارتجاع همين است. معظم له ميفرمايد: «بياييد محاسبه كنيم تا بفهميم كدام يك از اين دو سزاوارتر به عنوان ارتجاع است. تو كه ادعا ميكني كه دولت شما متمدنترين دولت شده و جشن دو هزار و پانصدمين سال تأسيس آن را ميگيري و دائماً به استخوانهاي پوسيدهاي افتخار و مباهات ميكني و ميخواهي آنها را بر خلاف اسلام زنده كني و تو كه به امپراتوري خودت و سابقه آن افتخار ميكني، الان در اواخر عمرت عقبگرد ميكني و با اسرائيل معاهده ميبندي و ضد احكام اسلام و ضد مسلمانان با او همكاري ميكني، گفتهاي شماها مرتجع هستيد اف بر اين منطق و اف بر شما و خدا رويتان را سياه كند. آيا اين، دولت پيشرفته به حساب ميآيد كه در هر چيز نيازمند بيگانگان است؟ در آوردن متخصص از اسرائيل و در فرستادن گروههاي دانشجويي به اسرائيل براي آموزش؟» به دنبال قاطعيت امام، شاه تسلط بر اعصاب خود را از دست داد و مأمورينش را به مدرسه فيضيه در قم گسيل داشت و آنان به سوي علما و جمعيتهايي كه در مجلس سوگواري امام صادق (ع) شركت كرده بودند آتش گشودند، ولي اين كار، امام را از ادامه جهادش باز نداشت لذا اعلاميهاي را در محكوميت اين كشتار صادر كردند. در اين اعلاميه آمده بود: «حكام خائن ايران گمان ميكنند كه با اين اعمال غير انساني و دست زدن به روشهاي فشار ميتوانند ما را از حركت به سوي اهدافمان باز دارند، اهدافي كه عبارت از نابودي ستم و ديكتاتوري و اعمال غير قانوني و حفظ دين اسلام و محافظت از حقوق مسلمانان و برداشتن عدالت اجتماعي...»
چنان كه بعداً در يك اعلاميه ديگر از علماي اسلام و اساتيد و طلاب و ساير گروههاي روشنفكر خواستند كه همه نيروهاي خودشان را براي مبارزه عليه مزدوران استعمار و صهيونيسم در همه مناطق ايران و اعتراض به روابط شاه با اسرائيل بسيج كنند. امام در همين اعلاميه مردم را دعوت به پشتيباني و كمك به مردم فلسطين نمودند. واقعاً اين روحيه انقلابي كه امام خميني (ره) را به حركت آورد در رشد سريع آگاهي ملت ايران در برابر خطر صهيونيسم، نقش مؤثري ايفا كرد. پلاكاردها و تظاهرات جمعيتهاي خشمگين ايراني، شعارهايي ضد صهيونيستي را در برداشت، شعارهايي كه شاه را كه از نظر مردم، مزدور اسرائيل و آمريكا شده بود محكوم مينمود. شاه در مقابل اين تحولات راهي جز بازداشت امام نيافت، اما به مجردي كه مردم خبر دستگيري امام را شنيدند همانند تودههاي انساني خروشان بيرون آمدند و شعار سر دادند كه: «يا مرگ يا خميني»، «خون و جانمان فدايت اي خميني»، «شاه بايد سرنگون شود» لكن شاه كه غرور و نخوت، او را كور كرده بود به ارتش دستور داد جلوي مردم بايستد. به اين ترتيب بود كه فاجعه 15 خرداد كه در آن 15 هزار نفر از مسلمانان ايران به شهادت رسيدند، پيش آمد. موج خشم بود كه در اعتراض به بازداشت امام توسط شاه و اقدام به كشتار مردم در 15 خرداد، جهان اسلام را فرا گرفت. شيخ شلتوت رييس الازهر، پيامي را فرستاد و در آن مسلمانان جهان را به همبستگي با مسلمانان و مجاهدان ايران دعوت كرد.
در اين پيام كه در تاريخ1342/3/20 صادر شد از جمله آمده بود: «در اين زمان، فريادهايي بلند ميشود و در روز روشن تعديات تكرار ميگردد، قربانيان آن، علماي اسلام در ايرانند، آنان كه بشارت دعوت الهي ميدهند و نسبت به دين خدا احساس مسئوليت ميكنند، اينها جرمي جز اين كه سخن حق را آشكار ميكنند ندارند... علماي اسلام در ايران مكرراً مورد تعدي قرار گرفتهاند و گرفتار سختيهاي زندان شدهاند و ميان آنان و ميان امر به معروف و نهي از منكري كه اسلام از هر كس كه توان آن را داشته باشد ميخواهد، مانع شدهاند... در خود تاريخ ايران، بهترين گواه بر ارزش جهاد و فداكاري در راه خدا و وطن توسط علما وجود دارد، ارزشي برگزيده و جهادي همراه با سپاسگزاري ديگران و فداكاريهايي كه فراموش نميشود و قابل انكار نيست، مسلمانان در همه نقاط و نيز مردم مسلمان ايران بايد به اين تعدي و تجاوز آشكار توجه نموده و بايد براي نجات علما ايران از دست حكام سركش ايران تلاش كنند.» سپس رييس الازهر پيام خودش را خطاب به مسلمانان اين گونه به پايان ميبرد: «خدايا شاهد باش كه به حاملان رسالت تو تجاوز شده است. رفع آزار و اذيت از اوليا تو وظيفهاي بر گردن مؤمنان به تو است و تويي بهترين مولا و بهترين ياور» بدنبال اين فشار بود كه امام خميني (ره) آزاد شد تا در يك سخنراني تاريخي كه آن را چند روز پس از آزاديش ايراد كرد، اعلام كند: «اسلام، استقلال ايران، پاكسازي ايران از آلودگي اسراييل و اتحاد با كشورهاي اسلامي، از اهداف ما ميباشد»
امام در اعلاميهاي كه به همراه چند نفر از علما در بزرگداشت سالگرد كشتار 15 خرداد صادر كردند، فرمودند: «برنامه ما برنامه اسلام است، وحدت كلمه مسلمين است، اتحاد ممالك اسلامي است، برادري با جميع فرق مسلمين است در تمام نقاط عالم، هم پيماني با تمام دول اسلامي است، مقابل دول استعمار طلب، مقابل كساني كه ذخاير اين ملت فقير را به رايگان ميبرند...» تبعيد امام به تركيه (29 جماديالثاني 1384 ه) چند روز بعد از سخنراني تاريخي ايشان بود كه در آن اعلام كردند: «جهان بداند كه همه مشكلات ما از آمريكا سرچشمه ميگيرد. همه مشكلات ما از اسرائيل ناشي ميشود، اسرائيل بخشي از آمريكا است و اين نمايندگان نيز از آمريكا هستند و آن وزرا نيز همهشان و دست پرورده آمريكا ميباشند.» بله، مشكل همين است مثلث طرح استعماري «استعمار ـ اسرائيل ـ مزدوران استعمار در سرزمينهاي اسلامي» و امام به اين گونه است كه با ديدي وسيع به مشكل مينگرد و خود را از مسائل جزيي و كم ارزش دور ميكند. همان گونه كه امام نميپذيرد كه فقط مرجع رسيدگي به مسايل حيض و نفاس باشد كاملاً اين را نيز رد ميكند كه به گونهاي جزيي به قضيه فلسطين نگاه كند. راهحل جزيي را رد ميكند و قرص مسكن نميپذيرد. اين كار همانند حركت انفجارآميز و گستردهاي كه اسرائيل، اين غده سرطاني را براي ابد از ريشه ميكند نيست. او در اعلاميه اي كه در سال 1343 صادر كرد نسبت به طرح تحويل رود اردن كه حكام عرب در كنفرانس سران، آن را به بحث گذاشته بودند ميگويد: «... من از مسلمانان ميپرسم چرا شما با اسرائيل سر نهر اردن منازعه ميكنيد؟ همه فلسطين غصب شده است براي اخراج يهوديان ازفلسطين تلاش كنيد. اي كساني كه خودتان را سرگرم كردهايد! چگونه فلسطين را به حالت اشغال رها ميكنيد و سراغ دعوا درباره آبهاي رود، ميرويد؟ شما وقتي با اسرائيل نسبت به آن اختلاف و بحث ميكنيد شما وجود اسرائيل را به عنوان حاكم بر اسرائيل بلكه به عنوان دولتي كه در فلسطين حق دارد پذيرفتهايد...»!! موقعي كه از امام درباره تعمير مسجدالاقصي، پس از حريقي كه به منبر و بخش جنوبي مسجد رسيد، سؤال شد، فرمود: «مادامي كه اسرائيل فلسطين را در اشغال خود دارد تعمير مسجدالاقصي واجب نيست تا جنايات و جرايم اسرائيل براي مسلمانان زنده و آشكار بماند و آنان را به حركت و تلاش براي پسگيري اراضي و مقدسات اسلامي وا دارد...» ايشان در كتاب حكومت اسلامي، ص 111، ميفرمايند: «... مسجدالاقصي را آتش زدند، ما فرياد ميزنيم كه آثار جنايت را باقي بگذاريد، بگذاريد باقي بماند، در حالي كه نظام شاه حسابي را در بانكها براي تعمير و ترميم مسجدالاقصي باز ميكند و از اين راه جيبها و خزانهاش را پر ميكند و پساندازهايش را افزايش ميدهد و بعد از ترميم مسجد، همه آثار جنايت صهيونيسم را نيز پوشانده است.»
و اين چنين امام در تبعيدگاه ـ همانند وقتي كه در ايران بود ـ به دفاع ازاسلام و فلسطين و مبارزه با شاه و اسرائيل ادامه ميدهند. ايشان همواره در هر جرياني كه مربوط به مسأله فلسطين و مبارزه عليه اسرائيل ميشد حضور داشتند. در سال 1347 در پاسخ به سوال جمعي ازفدائيان فلسطيني كه پرسيده بودند: « درصورت وجوب مقاومت، آيا جايز است ازمورد حقوق شرعيه از قبيل زكات و غيره در مورد مسلح نمودن مسلمانان و تربيت آنان استفاده كرد يا خير؟ حضرت امام در تاريخ 3 ربيعالثاني 1388 (1347/6/6 شمسي ) فتواي به جواز مصرف زكات و ساير صدقات را به شرح زير صادر ميكنند. «بسمالله الرحمن الرحيم. قبلا هم تذكر دادهام كه دولت غاصب اسرائيل با هدفهايي كه دارد براي اسلام و ممالك مسلمين خطر عظيم دارد و خوف آن است كه اگر مسلمين به آنها امكان پذير نشود و چون احتمال خطر متوجه اساس اسلام است، لازم است بر دول اسلامي بخصوص و ساير مسلمين عموماً كه دفع اين ماده فساد را به هر نحو كه امكان دارد بنمايند و از كمك به مدافعين كوتاهي نكنند و جايز است از محل زكات و ساير صدقات در اين امرمهم و حياتي صرف نمايند...»
اين فتواي امام يك بار ديگر در سال 1352 اينگونه تكرارميشود: « بهتر بلكه واجب است، بخشي از حقوق شرعي از باب زكات و سهم امام به مقدار كافي اختصاص به مجاهدين در راه خدا داده شود، مجاهدين كه درخطوط شرف و عظمت براي از بين بردن صهيونيسم كافر و غير انساني و برگرداندن عظمت زخم خورده اسلامي و پايداري و تقويت تاريخ نوراني اسلامي ميجنگند و بر هر مسلماني كه به خدا و قيامت ايمان دارد واجب است كه همه تلاش خود را در اين راه به كار گيرد...»
هنگامي كه جنگ اكتبر 1973 (1352) در گرفت، امام خميني (ره) در چندين اعلاميه دولتهايي را كه با اسرائيل ميجنگيدند دعوت كردند كه در اين جنگ مقدس، جدي و با ارادهاي قوي باشند و پايداري و مقاومت كنند و از دستور الهي غفلت ننمايند.
همچنان كه مردم ايران را فرا خواندند كه «برادرانشان را از هر راهي كه امكان دارد براي آزادي فلسطين و پيروزي بر صهيونيسم مساعدت نمايند. اولين اعلاميهاي كه امام در فاصله چند روز پس از آغاز درگيري صادر كرد آن را با اين آيه قرآني آغاز شد: (و قاتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث آخرجوكم و الفتنه اشد من القتل و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه...) آنان را هر جا يافتيد بكشيد و از همان جاها كه شما را بيرون كردند بيرون كنيد و همواره فتنه شديدتر از قتل است و با آنان بجنگيد تا فتنه نباشد.»
با شروع انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني (ره) در آغاز سال 1978 (اواخر 1356 شمسي) امام فراموش نكرد كه آنچه در فلسطين و لبنان ميگذرد را دنبال كند و پيامهاي پشتيباني از مردم لبنان و فلسطين را صادر نموده و به همراهي و كمك به لبنان و نيز نجات فلسطين دعوت نمايد چنان كه در هر فرصتي و در غالب سخنانش با رسانههاي جمعي، تأكيد ميكرد كه: از علل انقلاب مردم ايران عليه شاه همان حمايت نامحدود او از اسرائيل و تأمين نيازهاي نفتي آن ميباشد و به خاطر اين كه او ايران را بازاري براي اجناس اسرائيلي قرار داد افزون بر پشتيباني معنوي كه شده نسبت به اسرائيل داشت با اينكه تظاهر به محكويت اسرائيل مينمود تا دنيا را گول بزند (خبرگزاري خاورميانه 1356) و موقعي كه گزارشگر ايستاده تلويزيوني بي.بي.سي (1978/12/1)، (1356/9/10) پرسيد: اگر شاه سقوط كند و شما حكومت را به جاي او به دست گيريد تغييراتي كه در خصوص رابطه با اسرائيل ايجاد خواهيد كرد چيست؟ پاسخ داد: «اسرائيل را طرد خواهيم كرد و هرگز هيچ رابطهاي با او نخواهيم داشت. اسرائيل دولتي غاصب است و ما دشمن آنيم».
جواب فرمودند: «مطلقاً نخواهد توانست استفاده كند». سؤال شد: هرگز نفت به اسرائيل صادر نخواهد شد؟ جواب دادند: بله
و با شعلهور شدن انقلاب اسلامي و پيروزي آن در فوريه 1979 (بهمن ماه 1357) روح حماسه اسلامي در همه مراكز و پايتختهاي اسلامي به نقطه اوج خود رسيده بود و در روز پيروزي، مسلمانان در هر جايي به خاطر اين پيروزي آشكار به يكديگر تبريك ميگفتند و حالي از خوشحالي كم نظير به آنان آرامش داده بود، اما در فلسطين اشغالي، خوشحالي و شادماني آن نمونه نداشت، امت فلسطين دوباره زنده ميشوند. آناني كه در آن سالها زير سلطه اسرائيل زيسته بودند و انواع شكنجه و نااميدي و شكست را در صحراي خشك اعراب متحمل شده بودند پس از سالها براي اولين بار احساس كردند كه فلسطين آزاد شدني است بلكه نزديك است و فقط اين مسأله نيازمند وقت است. انقلاب اسلامي، مردمان مسلمان را بيدار كرد و در فلسطين حركت و حياتي دميد و نهضتي دوباره به وجود آورد.
در تهران، رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين بلافاصله روزهاي پس از پيروزي مورد استقبال قرار گرفتند به گونهاي كه در هيچ جاي عالم استقبال نشده بودند. امام خميني (ره)، از رييس سازمان آزاديبخش فلسطين (ياسر عرفات) در فضايي آكنده از جشن و سرو استقبال نمود و اين در حالي بود كه فقط يك هفته از پيروزي انقلاب ميگذشت. قبلاً رئيس سازمان آزاديبخش با صادق قطبزاده تماس گرفته و درخواست كرده بود كه به تهران بيايد ولي قطبزاده عذر آورده بود كه الان موقعيت، مناسب نيست و موقعي كه رئيس سازمان با مرحوم شيخ محمد منتظري تماس گرفته بود، مرحوم منتظري به او گفته بود «همين الان بيا ما در انتظار تو هستيم» در تفاوتي كه ميان پاسخ قطبزاده و پاسخ شهيد منتظري وجود دارد فرق ميان روش ليبرالي و مليگرايي و روش اسلامي و انقلابي آشكار ميشود و با اين همه چندان طول نميكشد كه رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين در كنار اين ليبرالهاي مليگرا و عليه روش اسلام انقلابي و بر ضد خط امام ايستادند. و در سال 1981 (1360) هانيالحسن در پاريس با مسعود رجوي سر كرده منافقين ملاقات ميكند و اين هانيالحسن همان اولين سفير سازمان آزاديبخش در تهران است و او است كه در ابتداي ورود به ايران در بزرگترين كاخ افراد شاه ـ كاخ امير عباس هويدا ـ جاي داده شد و اوست كه در جمع مردم ايران سخنراني كرد: «قرآن قانون ما است و حسين الگوي والا و برتر براي جوان فلسطيني است و خميني (ره) رهبر و قائد ما ميباشد.» رييس سازمان آزاديبخش فلسطين ميگفت: «ما در انقلاب نيستيم. ما يك انقلابيم و يك رهبر كه امام خميني (ره) است.» و برخي از همراهانش نقل ميكنند كه او يك بار به عكس امام خميني (ره) اشاره كرد و گفت: «ظاهرا سرنوشت چنين است كه آزادي قدس با دستهاي غير عرب صورت پذيرد.» و با اين حرف به صلاحالدين ايوبي و به امام خميني (ره) اشاره داشت لكن مشكلي كه بعداً همه فهميدند اين بود كه رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين از در سياست وارد تهران شدند و نه از در اسلام و لذا آسيبي كه به اين رابطه وارد آمد براي بسياري، امري ناگهاني و غير متوقع نبود. ايرانيها خيلي براي اسلامي كردن انقلاب فلسطين يا اسلامي كردن سازمان آزاديبخش فلسطين كوشش كردند ولي آيا عطار ميتواند چيزي را كه روزگار آن را به فساد كشانده اصلاح كند؟
در جلسهاي كه دو ساعت و نيم در منزل آقاي منتظري با حضور آقاي هاشمي رفسنجاني و رييس سازمان آزاديبخش فلسطين (ياسر عرفات) طول كشيد، فرد اخير در مقابل فشار فقهاي حاضر كه اصرار بر اسلامي كار كردن فلسطين داشتند حيلهگري و زبانبازي ميكرد و همه توجيهات بر خلافي را كه داشت مطرح ميساخت.
رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين ميخواستند كه ايران برگي سياسي در دست آنها باشد كه از طريق آن اهدافي سياسي را جامعه عمل بپوشانند و لذا مثلاً خيلي حريص بودند كه در مسأله گروگانهاي سفارت آمريكا در تهران ميانجيگري نمايند، حتي موقعي كه گروگانهاي سياهپوست آزاد شدند، سازمان به دروغ ادعا كرد كه اين كار با ميانجيگري او انجام شده است اين در همان زماني بود كه رييس سازمان در آغاز هجوم عراق به ايران پيش از اين كه تغيير كند و كاملاً با موضع صدام حسين هماهنگي نمايد، موضعي بي طرف را اتخاذ كرده بود و علي رغم تعداد اشتباهات از ناحيه رهبري سازمان از خروج گروگانها، تا همپيماني با مخالفين، تا موضع منفي نسبت به جنگ، تا ملاقات هانيالحسن با رجوي آن چيزي كه كمر روابط را شكست طرفداري و ترويج طرح شاه فهد كه بعداً به طرح فاس معروف شد توسط رييس سازمان آزاديبخش فلسطين بود. امام خميني (ره) اين طرح را كه شناسايي اسرائيل را پيريزي ميكرد خيانت به اسلام و قرآن شمرد و به آناني كه معتقد به وجود نقاط مثبتي در طرح بودند حمله كرده و فرمودند: «اگر در اين طرح هيچ نقطه منفي جز همين به رسميت شناختن اسرائيل و تضمين امنيت آن نباشد و همه نقاط ديگر هم مثبت باشد، همين داراي بزرگترين خطر است، بعد فرمود: «من از ملتها ميخواهم كه در مقابل اين طرح بايستند و عليه آن انقلاب كنند و بر آنان است كه براي شكست آن جانفشاني نمايند.» و بعد از آن در تاريخ 1982/8/16 (1361/5/25) سخن خودش را مستقيماً متوجه رهبران سازمان آزاديبخش نموده و فرمودند: «من رهبران فلسطيني را نصيحت ميكنم كه از ملاقاتها و سفرهاي اينجا و آنجا خودداري كنند و مردم خودشان را با اتكال بر خداوند بسيج نمايند و سلاحهاي خودشان را براي جنگ با اسرائيل تا سر حد مرگ نشانهگيري نمايند. اين ديدارها منجر به اين ميشود كه مردمان مبارز اميدشان به شما را از دست بدهند.»
و اين چنين امام خميني (ره)، موضعي را كه در آغاز سالهاي دهه شصت اعلام كرده بود استمرار بخشيد در حالي كه رهبران سازمان قدم به قدم عقبنشيني نمودند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
او امام را «فريادگر برائت از صهيونيسم» مي دانست. شهيد دكتر فتحي شقاقي به گونهاي بر اين موضع مهم امام حساس شده بود كه براي جا انداختن آن مقالهها نوشت ودر رسانههاي مختلف جهان عرب براي انعكاس مطلوب آنها كوشيد.
او پيوسته خود را مكلف و متعهدبه پاسخگويي به برخي مواضع تفرقهافكنانه در دنياي اسلام ميديد از جمله، در مقابل تقسيمبندي جهان اسلام به شيعه و سني، دو فراز ازسخنان امام خميني (ره) را به صراحت مورد تأكيد قرار داده و ميگفت: «امام هنگام ورود به پاريس اعلام كردند، دليلي ندارد روزي مسلمانان را به سني و شيعه تقسيمبندي كرد! ما همگي مسلمانيم. اين انقلاب اسلامي است.اسلام همگي ما را برادر قرار داده است.»
او همچنين فراز ديگري از ديدگاه امام را مورد توجه قرار داده و ميگفت: امام خميني در يك سخنراني كه در سال 1363 ايراد نمودند، تأكيد كردند: «دستهاي پليدي كه ميان تشيع و تسنن در جهان اسلام تفرقه ايجاد ميكند، نه از آستين شيعيان بيرون آمده، و نه از آستين اهل تسنن، اينها دستهاي استعمار است كه ميخواهد بر كشورهاي اسلامي مستولي شود. دولتهاي استعماري، دولتهايي هستند كه ميخواهند با وسايل گوناگون و ترفندهاي متعدد ثروتهاي ما را چپاول كنند و به نام شيعه و سني ايجاد تفرقه ميكنند».
موضعگيري هاي جدي و افشاگرانه و بسيار شفاف امام (ره) از سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نسبت به سياستهاي استعماري غرب و شاه به عنوان مجري اين سياستها در ايران و مخصوصاً اسرائيل چنان تأثير بهسزايي در عمق جان و روح شهيد شقاقي بر جاي گذاشته بود كه تبيين اين مواضع و رساندن اين تفكر دورانديشانه امام (ره) به جهان اسلام به ويژه كشورهاي عربي را رسالتي بسيار جدي براي خود تلقي مينمود. تا جايي كه به هر وسيلهاي كه ميتوانست به تشريح اين موضعگريهاي بينظير و وحدتبخش در ميان مسلمانان ميپرداخت. آنچه در زير از نظرتان مي گذرد، بخشي از تحليلهاي اين شهيد بزرگوار از سير تاريخي ديدگاههاي ناب و تعيينكننده تاريخ اسلام از اواخر دهه 60 ميلادي تا دو دهه بعد از آن محسوب ميشود كه تأثير بسيار عميقي در شكلگيري نوع نگرش و تفكر اين شهيد داشته است.
آيا اين موجب تعجب نيست كه مردي به جريان فلسطين اهتمام ورزد و در تلاش خويش آن را نقطه محوري قرار دهد كه ممالك چندي و بيابانها و مسافتهاي بسياري ميان او و فلسطين فاصله انداخته است؟ يا قضيه اين است كه فلسطين صرفاً يك نقطه جغرافيايي نيست بلكه آيهاي از قلب قرآن است. در قلب تاريخ اسلامي و تمدن اسلامي، فلسطين يك رمز و نشانه است. نشاني از يك مسافت است و براي يك مسلمان امكان ندارد كه درباره آينده خويش انديشه كند بدون اين كه درباره فلسطين فكر كند و بدون اين كه موضع خويش را نسبت به آن مشخص نمايد. لذا براي مردي چون امام اين معنا وجود نداشت كه حاصل اسلام باشد، كسي در اين قرن بار فلسطين كار داشت.
بن گورين، اولين نخست وزير حكومت يهود و يكي از مهمترين بنيانگذاران آن حكومت، نظريه معروف «اطراف» را مطرح ميكند، نظريهاي كه ميگويد اسرائيل بايد روابط را با دولتهايي كه جهان عرب را احاطه كردهاند به ويژه ايران و تركيه تقويت كند. چرا كه روابط مستحكم با اين دولتها و ساير دولتها ميتواند به اسرائيل در باز كردن حصاري كه جهان عرب دور او ايجاد كردهاند، كمك كرده و موقعيت امنيتي و سياسي و اقتصادي آن را نيز تقويت كند. در چنين وقتي است كه امام خميني (ره) مبارزه و جهاد خويش عليه نظام طاغوتي شاه در ايران را آغاز ميكند. مبارزهاي كه مقابله با اسرائيل از مهمترين محورهاي آن بود. نگراني و ترس بنگورين چقدر شديد خواهد بود وقتي ميبينيد نزديكترين حكومت عربي به اسرائيل كه بزرگترين دولتي است كه اسرائيل را به رسميت ميشناسد و ستاره «داود» امروز در آسمان قاهره عزيز، به فاصله چند متر از نيل بزرگ، افراشته ميشود. در حالي كه ايران امروز كه مهمترين دولت در نظريه «اطراف» بن گورين است تنها دولتي در جهان شده است كه علناً از جانب مردم و دولتش در داخل و در سطح بينالمللي خواهان محو اسرائيل و كنده شدن اين غده سرطاني ميباشد. ترس بن گورين چقدر خواهد بود و اگر بداند كه دفتر سفارت اسرائيل در تهران كه از بزرگترين و مفصلترين سفارتخانههاي اسرائيل در جهان بود، تبديل به اولين سفارت فلسطين شده است.
بعد از سقوط دولت مصدق (1332 ) در ايران به واسطه كودتاي معروف 28 مرداد كه «كيم روزولت» يكي ازمهمترين اعضاي سازمان امنيت آمريكا (C.I.A. ) از آغاز تأسيس آن را رهبري كرده و پس از آن كه شاه مجدداً به دنبال اين كودتا به حكومت دست يافت نگراني صهيونيستها در ايران از نظر سياسي، اقتصادي و نظامي افزايش يافت و گفته شده كه سازمان امنيت اسرائيل (موساد) به همراه همتاي آمريكايي خويش در برپا كردن دستگاه امنيتي ايران «ساواك» مشاركت جست و شاه پيش از حكومت مصدق، روابط خوبي را با اسرائيل ايجاد كرده بود و علناً آن را به عنوان يك «واقعيت» به رسميت ميشناخت. بعد از كودتا ـ كودتاي روزولت و زاهدي و شاه ـ صهيونيستها رفت و آمد مخفيانه خود را به ايران شروع كردند و توانستند بر بازارهاي ايران تسلط يابند چنان كه به پستهاي حساسي در حكومت نيز دست يافتند و اين به كمك بهاييهايي بود كه شاه در تقويت نفوذ خويش به آنها اعتماد جست و حجم تبادل اطلاعات ميان طرفين خيلي زياد بود. سطح مبادلات بازرگاني نيز به 400 ميليون دلار در سال رسيد. چنان كه شاه يك مزدور تجاري مهمي در بازار اسلحه اسرائيلي بود و دفتر ارتباطات اسرائيل ـ يعني سفارت اسرائيل در تهران ـ به تمام معنا يك قلعهاي بود كه در خيابان كاخ (فلسطين كنوني) برپا كرده بودند.
سفارت با دژهاي آهنين و محكم احاطه شده بود و بالاي ساختمان يك پل آهني مخفي كه در حالت اضطراري كاربرد داشت قرار داده بودند. كانالي را در باغچه سفارت ايجاد كرده بودند كه به سردابي طولاني وصل ميشد و اين سرداب به يكي از مهمترين خيابانهاي تهران (وليعصر كنوني) ختم ميشد. همچنين ديوارهاي سفارت را به برق مجهز كرده بودند و دوربينهاي فيلمبرداري و آينههاي گوناگوني راجهت مراقبت از هر حركتي اطراف سفارت نصب نموده بودند. در داخل نيز شبكهاي، از ارتباطات مفصل بود، ايرانيها بعداً كشف كردند كه بخشي از اين شبكه براي جاسوسي و استراق سمع حتي نسبت به ارتباطات جهان عرب به كار گرفته ميشد، مواد غذايي موجود در سفارت همواره براي چند ماه كفايت ميكرد. اهميت پرداختن به اين جزييات به خاطر اين است كه عليرغم روابط قوي و استثنايي كه شاه با اسرائيل داشت اما اسرائيليها از احتمال هر تحول يا خشم مردمي در حالت ترس و وحشت به سر ميبردند. بلكه آنها نهايت نفرت مردم ايران از خودشان را درك ميكردند و همه اينها آن وقتي يقين شد كه جمعيت خشمگين در هنگامه انقلاب اسلامي به سفارت اسرائيل هجوم برد و اسرائيليها را پس از آن كه اسناد خود را سوزانده و شبكه ارتباطات بيسيم را نابود كردند، فراري داد. در اثناي هجوم به سفارتخانه نيز دوازده نفر مسلمان ايراني در اثر شدت جريان برق به شهادت رسيدند. سفير اسرائيل در ايران «اودي لوبراني» بود. محمد حسنين هيكل، در كتاب خويش به نام «قضيه ايران و انقلاب» چاپ سوم، ص 143، نقل ميكند كه شاه در يك گفتگو در سال 1976 (1355) به او اطلاع داد كه «همكاري ما با اسرائيل منحصر به اطلاعات و امنيت نيست بلكه خيلي از اين گستردهتر است. من گروههايي از همه نيروهاي ارتش و نيز بخشهاي دولتي جهت آموزش به اسرائيل فرستادهام.»
معروف است كه شاه از آغاز دهه شصت مجدداً اسرائيل را به رسميت شناخت و تلاشهاي آيتاله كاشاني بود كه در زمان دولت مصدق باعث شد شاه نسبت به اين شناسايي عقبنشيني كند. اين به رسميت شناختن عكسالعمل شديدي را در محافل عربي و اسلامي داشت. چنان كه شيخ محمود شلتوت ـ رييس وقت الازهر ـ از شاه درخواست كرد كه روابطش با اسرائيل را قطع كند. همچنين مرجع بزرگ آيتاله بروجردي اين شناسايي را محكوم نمود و هشدار داد كه در صورت ادامه آن، ايران را ترك خواهد كرد.
قابل توجه است كه ايران اسلامي در كمتر از بيست سال از اين حادثه، خودش اقدام به قطع رابطه با مصر نمود لكن اين بار اين اقدام به خاطر شناسايي اسرائيل توسط مصر بود.
در آن وقت ـ آغاز دهه شصت ـ كه ارتباط شاه با اسرائيل زياد شده بود امام خميني (ره) مبارزهاش عليه طرح امپرياليستي ـ صهيونيستي را عميقاً شروع كرد. امام كه نشانههاي مرجعيت گسترده او در ايران، آشكار شده بود به روشني واقعيت مشكل اساسي كه مسلمانان در ايران و در كل سرزمين اسلامي به آن گرفتار بودند را درك ميکرد كه عبارت از طرحي استعماري بود كه وحدت امت را از هم دريده و حكومت تفرقه و تجزيه را برپا داشته بود و اسرائيل را به عنوان يكي از مهمترين هدفهاي طرح استعماري سرپا نموده بود.
امام در پاسخي كه در سال 1352 به دانشجويان مسلمان مقيم آمريكا و كانادا ارسال داشته است ميفرمايد:
«... اسرائيل زاييده طبيعي تعاون فكري ميان دول استعماري شرق و غرب بود، چرا كه آنان با ايجاد اسرائيل، دست به استثمار و نابودي و استعمار و تقسيم جهان اسلام زدند و امروز به روشني ميبينيم كه همه طرفهاي استعماري به آن كمك ميكنند...»
«در اين روزگار چنگالهاي استعمار در اعماق حكومتهاي اسلامي فرو رفته و استعمارگران هر وسيله ممكن و آنچه در توان داشتهاند را در جهت ايجاد تفرقه ميان مسلمانان به خدمت گرفتهاند و به هر وسيلهاي براي ترساندن آنان از تمسك و عمل به اسلام و تعاليم قرآني، متوسل شدهاند تا استعمارگران با اطمينان كامل به اهداف غير انسانيشان در به غل و زنجير كشيدن طبقه ضعيف و محروم برسند و در اين عصر، شعارهايي پر زرق و برق، مسلمانان را از تعاليم قرآن و فرهنگ آن دور سازند و راه براي مصالح خاص خودشان باز كنند.»
امام پس از اين تشخيص دقيق نسبت به طبيعت و واقعيت طرح استعماري و ابزار و وسايل آن، به ايران به عنوان نمونه استشهاد ميكنند:
امام ميفرمايد: «... گرفتاري و بدبختي فلسطين است كه در رأس گرفتاريهاست» و امام اين را ميفرمايد تا ميان آنچه در فلسطين اشغالي ميگذرد و آنچه در ايران شاه ميگذرد مقايسه كند تا فلسطين اشغالي در نگاه او به عنوان رأس گرفتاريها و بدبختيها باقي بماند و ليكن چرا اين بدبختي ادامه دارد و چرا طرح صهيونيستي استمرار مييابد؟ امام كه فهم دقيقش را نسبت به واقعيت طرح استعماري كاملاً نشان ميدهد پاسخ ميدهد «... اختلاف كلمه و نوكري برخي از سران كشورهاي اسلامي است كه به 700 ميليون مسلمان با همه معادن و ثروتها و نيروها و امكاناتي كه دارند امكان قطع دست استعمار و صهيونيسم و جلوگيري از نفوذ بيگانه را نميدهد و اين هواهاي نفساني و خواستههاي شخصي و كرنش برخي دولتهاي عربي نسبت به نفوذ مستقيم بيگانه، اينها همه است كه 100 ميليون عرب را از آزادي فلسطين از دست اسرائيل بازداشته است.» سپس نسبت به هدف نهايي طرح استعماري خطاب به مسلمانان هشدار ميدهد: «آنان بايد بدانند كه دولتهاي بزرگ استعماري با ايجاد اسرائيل تنها قصد اشغال فلسطين را نداشتهاند، بلكه آنان براي انداختن همه دولتهاي عربي و اسلامي ـ العياذ بالله به همان سرنوشت فلسطين نقشه ميكشند».
از آن زمان كه امام مبارزه و جهادش را در آغاز دهه شصت شروع كرد فلسطين در فهرست اولويتهاي مبارزه او بود. چون رابطهاي را كه ميان نظام مليگرا و تفرقهافكن و بين اسرائيل و نيز بين شاه و اسرائيل وجود داشت درك ميكرد. اين درك و اصرار بر ارتباط ميان شاه و اسرائيل بود كه ايران از چنگالهاي صهيونيستها نجات داد و از تبديل آن به فلسطيني ديگر جلوگيري كرد. اين شيوه امام خميني (ره)، شاه را نابود كرد و از علل مهم پيروزي بعدي انقلاب بود.
موقعي كه شاه فهميد امام چه چيزي را هدف گرفته و اهميت آن را درك كرد شروع به ارسال پيامهاي تهديدآميز نسبت به او و شاگردانش نمود. با اين خواسته كه بين او و اسرائيل ارتباطي نيست و هشدار داد كه از حمله به اسرائيل بپرهيزند لكن اين مردي كه از دشمنان هر چقدر هم باشند نميترسد، اين انساني كه با قاطعيت و عدم عقبنشيني و نيز طرد گفتگو و راهحلهاي ميانه شناخته شده، مردي كه از حكمت و تجربه انقلابيون بزرگ برخوردار است. همين تهديدات شاه را فرصتي براي افزايش حمله به او و رسوا نمودنش قرار داد. با اين استدلال كه شاه چرا بر اين مطلب اصرار ميورزد؟ آيا او يهودي است؟ يا او اسرائيلي است؟
امام در يك سخنراني در سال 1342 در مدرسه فيضيه قم ميفرمايد: «امروز به من اطلاع دادند كه برخي از گويندگان را بازداشت كرده و به مراكز امنيتي برده و به آنان گفتهاند: سه موضوع است كه شما كاري نداشته باشيد و آنچه خواستيد صحبت كنيد. كاري به شاه نداشته باشيد و درباره او حرفي نزنيد، كاري به اسرائيل نداشته باشيد و نيز نگوييد كه اسلام در خطر است. ما اگر اين مسأله را هم كناري بگذاريم پس با مردم درباره چه چيزي صحبت كنيم. همه گرفتاريهاي ما مربوط به همين سه امر است» بعد ميفرمايد: «مزدوران اسرائيل دست به اعمال ويرانگري در ايران ميزنند و خداوند بهتر ميداند كه مخفيانه چه نقشههاي ديگري ميكشند و ما موقعي كه به اين قضيه ميپردازيم ميگويند از شاه و اسرائيل صحبت نكنيد. چه ارتباطي بين شاه و اسرائيل است؟ آيا شاه اسرائيلي است؟ شايد او فردي يهودي است در حالي كه او ادعاي اسلام را دارد و به حسب ظاهر ميفرمايد من مسلمانم، شايد سري در اين قضيه باشد».
بسياري هستند كه خطر صهيونيسم و نقش آن در منطقه را روشن كردهاند، بسياري از رهبران و سران مسلمانان و جنبشهاي اسلامي خيلي درباره اين پديده توضيح دادهاند لكن چند نفر از اينها هستند كه بين اين پديده و خطر و بين حكامشان ارتباط دادهاند؟ چند نفر از اينها هستند كه رو در روي حكام خود اين سخن حق را بر زبان آورده و اين تلاش امام خميني (ره) را كه گيج كننده دشمن بود انجام دادند؟ امام در ارتباط با به رسميت شناختن اسرائيل توسط شاه و همپيماني با آن خطاب به شاه ميفرمايد: «شما و دولت تركيه (كه تازه اسرائيل را به رسميت شناخته بود) در يك صف در كنار اسرائيل ايستادند، ما ميگوييم: اين به مصلحت شما نيست، عواطف مردم را تا اين حد ناديده نگيريد، ضرر آن به شديدترين وضع به خودتان بر ميگردد. همه مسلمانان در يك طرفند و دولت ايران در طرف ديگر، حمايت از اسرائيل باعث بدنامي مردم ايران ميشود برادران اهل سنت ما خيال ميكنند كه شيعيان برده يهوديها هستند. اي مردم جهان بدانيد كه مردم ما با هم پيماني با اسرائيل مبارزه ميكنند و همپيمانان اسرائيل از ما نيستند و از مردم ما نميباشند و ازعلماي ما نيستند. دين ما، ما را ملزم به مبارزه و مخالفت با دشمنان اسلام ميكند و قرآن ما حكم ميكند كه در مقابل صفوف مسلمانان به كفر اعتماد نكنيم. اين منطق ما است. آيا اين ارتجاع است؟!»
بعد امام در همين سخنراني كه در سال 1342 در مسجد اعظم قم ايراد كردند بين ايرانيتي كه شاه منادي آن است و بين شناسايي اسرائيل ارتباط ميدهند. بين مليگرايي فاسد دشمن اسلام و بين اين به رسميت شناختن. با اين تأكيد كه ارتجاع همين است. معظم له ميفرمايد: «بياييد محاسبه كنيم تا بفهميم كدام يك از اين دو سزاوارتر به عنوان ارتجاع است. تو كه ادعا ميكني كه دولت شما متمدنترين دولت شده و جشن دو هزار و پانصدمين سال تأسيس آن را ميگيري و دائماً به استخوانهاي پوسيدهاي افتخار و مباهات ميكني و ميخواهي آنها را بر خلاف اسلام زنده كني و تو كه به امپراتوري خودت و سابقه آن افتخار ميكني، الان در اواخر عمرت عقبگرد ميكني و با اسرائيل معاهده ميبندي و ضد احكام اسلام و ضد مسلمانان با او همكاري ميكني، گفتهاي شماها مرتجع هستيد اف بر اين منطق و اف بر شما و خدا رويتان را سياه كند. آيا اين، دولت پيشرفته به حساب ميآيد كه در هر چيز نيازمند بيگانگان است؟ در آوردن متخصص از اسرائيل و در فرستادن گروههاي دانشجويي به اسرائيل براي آموزش؟» به دنبال قاطعيت امام، شاه تسلط بر اعصاب خود را از دست داد و مأمورينش را به مدرسه فيضيه در قم گسيل داشت و آنان به سوي علما و جمعيتهايي كه در مجلس سوگواري امام صادق (ع) شركت كرده بودند آتش گشودند، ولي اين كار، امام را از ادامه جهادش باز نداشت لذا اعلاميهاي را در محكوميت اين كشتار صادر كردند. در اين اعلاميه آمده بود: «حكام خائن ايران گمان ميكنند كه با اين اعمال غير انساني و دست زدن به روشهاي فشار ميتوانند ما را از حركت به سوي اهدافمان باز دارند، اهدافي كه عبارت از نابودي ستم و ديكتاتوري و اعمال غير قانوني و حفظ دين اسلام و محافظت از حقوق مسلمانان و برداشتن عدالت اجتماعي...»
چنان كه بعداً در يك اعلاميه ديگر از علماي اسلام و اساتيد و طلاب و ساير گروههاي روشنفكر خواستند كه همه نيروهاي خودشان را براي مبارزه عليه مزدوران استعمار و صهيونيسم در همه مناطق ايران و اعتراض به روابط شاه با اسرائيل بسيج كنند. امام در همين اعلاميه مردم را دعوت به پشتيباني و كمك به مردم فلسطين نمودند. واقعاً اين روحيه انقلابي كه امام خميني (ره) را به حركت آورد در رشد سريع آگاهي ملت ايران در برابر خطر صهيونيسم، نقش مؤثري ايفا كرد. پلاكاردها و تظاهرات جمعيتهاي خشمگين ايراني، شعارهايي ضد صهيونيستي را در برداشت، شعارهايي كه شاه را كه از نظر مردم، مزدور اسرائيل و آمريكا شده بود محكوم مينمود. شاه در مقابل اين تحولات راهي جز بازداشت امام نيافت، اما به مجردي كه مردم خبر دستگيري امام را شنيدند همانند تودههاي انساني خروشان بيرون آمدند و شعار سر دادند كه: «يا مرگ يا خميني»، «خون و جانمان فدايت اي خميني»، «شاه بايد سرنگون شود» لكن شاه كه غرور و نخوت، او را كور كرده بود به ارتش دستور داد جلوي مردم بايستد. به اين ترتيب بود كه فاجعه 15 خرداد كه در آن 15 هزار نفر از مسلمانان ايران به شهادت رسيدند، پيش آمد. موج خشم بود كه در اعتراض به بازداشت امام توسط شاه و اقدام به كشتار مردم در 15 خرداد، جهان اسلام را فرا گرفت. شيخ شلتوت رييس الازهر، پيامي را فرستاد و در آن مسلمانان جهان را به همبستگي با مسلمانان و مجاهدان ايران دعوت كرد.
در اين پيام كه در تاريخ1342/3/20 صادر شد از جمله آمده بود: «در اين زمان، فريادهايي بلند ميشود و در روز روشن تعديات تكرار ميگردد، قربانيان آن، علماي اسلام در ايرانند، آنان كه بشارت دعوت الهي ميدهند و نسبت به دين خدا احساس مسئوليت ميكنند، اينها جرمي جز اين كه سخن حق را آشكار ميكنند ندارند... علماي اسلام در ايران مكرراً مورد تعدي قرار گرفتهاند و گرفتار سختيهاي زندان شدهاند و ميان آنان و ميان امر به معروف و نهي از منكري كه اسلام از هر كس كه توان آن را داشته باشد ميخواهد، مانع شدهاند... در خود تاريخ ايران، بهترين گواه بر ارزش جهاد و فداكاري در راه خدا و وطن توسط علما وجود دارد، ارزشي برگزيده و جهادي همراه با سپاسگزاري ديگران و فداكاريهايي كه فراموش نميشود و قابل انكار نيست، مسلمانان در همه نقاط و نيز مردم مسلمان ايران بايد به اين تعدي و تجاوز آشكار توجه نموده و بايد براي نجات علما ايران از دست حكام سركش ايران تلاش كنند.» سپس رييس الازهر پيام خودش را خطاب به مسلمانان اين گونه به پايان ميبرد: «خدايا شاهد باش كه به حاملان رسالت تو تجاوز شده است. رفع آزار و اذيت از اوليا تو وظيفهاي بر گردن مؤمنان به تو است و تويي بهترين مولا و بهترين ياور» بدنبال اين فشار بود كه امام خميني (ره) آزاد شد تا در يك سخنراني تاريخي كه آن را چند روز پس از آزاديش ايراد كرد، اعلام كند: «اسلام، استقلال ايران، پاكسازي ايران از آلودگي اسراييل و اتحاد با كشورهاي اسلامي، از اهداف ما ميباشد»
امام در اعلاميهاي كه به همراه چند نفر از علما در بزرگداشت سالگرد كشتار 15 خرداد صادر كردند، فرمودند: «برنامه ما برنامه اسلام است، وحدت كلمه مسلمين است، اتحاد ممالك اسلامي است، برادري با جميع فرق مسلمين است در تمام نقاط عالم، هم پيماني با تمام دول اسلامي است، مقابل دول استعمار طلب، مقابل كساني كه ذخاير اين ملت فقير را به رايگان ميبرند...» تبعيد امام به تركيه (29 جماديالثاني 1384 ه) چند روز بعد از سخنراني تاريخي ايشان بود كه در آن اعلام كردند: «جهان بداند كه همه مشكلات ما از آمريكا سرچشمه ميگيرد. همه مشكلات ما از اسرائيل ناشي ميشود، اسرائيل بخشي از آمريكا است و اين نمايندگان نيز از آمريكا هستند و آن وزرا نيز همهشان و دست پرورده آمريكا ميباشند.» بله، مشكل همين است مثلث طرح استعماري «استعمار ـ اسرائيل ـ مزدوران استعمار در سرزمينهاي اسلامي» و امام به اين گونه است كه با ديدي وسيع به مشكل مينگرد و خود را از مسائل جزيي و كم ارزش دور ميكند. همان گونه كه امام نميپذيرد كه فقط مرجع رسيدگي به مسايل حيض و نفاس باشد كاملاً اين را نيز رد ميكند كه به گونهاي جزيي به قضيه فلسطين نگاه كند. راهحل جزيي را رد ميكند و قرص مسكن نميپذيرد. اين كار همانند حركت انفجارآميز و گستردهاي كه اسرائيل، اين غده سرطاني را براي ابد از ريشه ميكند نيست. او در اعلاميه اي كه در سال 1343 صادر كرد نسبت به طرح تحويل رود اردن كه حكام عرب در كنفرانس سران، آن را به بحث گذاشته بودند ميگويد: «... من از مسلمانان ميپرسم چرا شما با اسرائيل سر نهر اردن منازعه ميكنيد؟ همه فلسطين غصب شده است براي اخراج يهوديان ازفلسطين تلاش كنيد. اي كساني كه خودتان را سرگرم كردهايد! چگونه فلسطين را به حالت اشغال رها ميكنيد و سراغ دعوا درباره آبهاي رود، ميرويد؟ شما وقتي با اسرائيل نسبت به آن اختلاف و بحث ميكنيد شما وجود اسرائيل را به عنوان حاكم بر اسرائيل بلكه به عنوان دولتي كه در فلسطين حق دارد پذيرفتهايد...»!! موقعي كه از امام درباره تعمير مسجدالاقصي، پس از حريقي كه به منبر و بخش جنوبي مسجد رسيد، سؤال شد، فرمود: «مادامي كه اسرائيل فلسطين را در اشغال خود دارد تعمير مسجدالاقصي واجب نيست تا جنايات و جرايم اسرائيل براي مسلمانان زنده و آشكار بماند و آنان را به حركت و تلاش براي پسگيري اراضي و مقدسات اسلامي وا دارد...» ايشان در كتاب حكومت اسلامي، ص 111، ميفرمايند: «... مسجدالاقصي را آتش زدند، ما فرياد ميزنيم كه آثار جنايت را باقي بگذاريد، بگذاريد باقي بماند، در حالي كه نظام شاه حسابي را در بانكها براي تعمير و ترميم مسجدالاقصي باز ميكند و از اين راه جيبها و خزانهاش را پر ميكند و پساندازهايش را افزايش ميدهد و بعد از ترميم مسجد، همه آثار جنايت صهيونيسم را نيز پوشانده است.»
و اين چنين امام در تبعيدگاه ـ همانند وقتي كه در ايران بود ـ به دفاع ازاسلام و فلسطين و مبارزه با شاه و اسرائيل ادامه ميدهند. ايشان همواره در هر جرياني كه مربوط به مسأله فلسطين و مبارزه عليه اسرائيل ميشد حضور داشتند. در سال 1347 در پاسخ به سوال جمعي ازفدائيان فلسطيني كه پرسيده بودند: « درصورت وجوب مقاومت، آيا جايز است ازمورد حقوق شرعيه از قبيل زكات و غيره در مورد مسلح نمودن مسلمانان و تربيت آنان استفاده كرد يا خير؟ حضرت امام در تاريخ 3 ربيعالثاني 1388 (1347/6/6 شمسي ) فتواي به جواز مصرف زكات و ساير صدقات را به شرح زير صادر ميكنند. «بسمالله الرحمن الرحيم. قبلا هم تذكر دادهام كه دولت غاصب اسرائيل با هدفهايي كه دارد براي اسلام و ممالك مسلمين خطر عظيم دارد و خوف آن است كه اگر مسلمين به آنها امكان پذير نشود و چون احتمال خطر متوجه اساس اسلام است، لازم است بر دول اسلامي بخصوص و ساير مسلمين عموماً كه دفع اين ماده فساد را به هر نحو كه امكان دارد بنمايند و از كمك به مدافعين كوتاهي نكنند و جايز است از محل زكات و ساير صدقات در اين امرمهم و حياتي صرف نمايند...»
اين فتواي امام يك بار ديگر در سال 1352 اينگونه تكرارميشود: « بهتر بلكه واجب است، بخشي از حقوق شرعي از باب زكات و سهم امام به مقدار كافي اختصاص به مجاهدين در راه خدا داده شود، مجاهدين كه درخطوط شرف و عظمت براي از بين بردن صهيونيسم كافر و غير انساني و برگرداندن عظمت زخم خورده اسلامي و پايداري و تقويت تاريخ نوراني اسلامي ميجنگند و بر هر مسلماني كه به خدا و قيامت ايمان دارد واجب است كه همه تلاش خود را در اين راه به كار گيرد...»
هنگامي كه جنگ اكتبر 1973 (1352) در گرفت، امام خميني (ره) در چندين اعلاميه دولتهايي را كه با اسرائيل ميجنگيدند دعوت كردند كه در اين جنگ مقدس، جدي و با ارادهاي قوي باشند و پايداري و مقاومت كنند و از دستور الهي غفلت ننمايند.
همچنان كه مردم ايران را فرا خواندند كه «برادرانشان را از هر راهي كه امكان دارد براي آزادي فلسطين و پيروزي بر صهيونيسم مساعدت نمايند. اولين اعلاميهاي كه امام در فاصله چند روز پس از آغاز درگيري صادر كرد آن را با اين آيه قرآني آغاز شد: (و قاتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث آخرجوكم و الفتنه اشد من القتل و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه...) آنان را هر جا يافتيد بكشيد و از همان جاها كه شما را بيرون كردند بيرون كنيد و همواره فتنه شديدتر از قتل است و با آنان بجنگيد تا فتنه نباشد.»
با شروع انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني (ره) در آغاز سال 1978 (اواخر 1356 شمسي) امام فراموش نكرد كه آنچه در فلسطين و لبنان ميگذرد را دنبال كند و پيامهاي پشتيباني از مردم لبنان و فلسطين را صادر نموده و به همراهي و كمك به لبنان و نيز نجات فلسطين دعوت نمايد چنان كه در هر فرصتي و در غالب سخنانش با رسانههاي جمعي، تأكيد ميكرد كه: از علل انقلاب مردم ايران عليه شاه همان حمايت نامحدود او از اسرائيل و تأمين نيازهاي نفتي آن ميباشد و به خاطر اين كه او ايران را بازاري براي اجناس اسرائيلي قرار داد افزون بر پشتيباني معنوي كه شده نسبت به اسرائيل داشت با اينكه تظاهر به محكويت اسرائيل مينمود تا دنيا را گول بزند (خبرگزاري خاورميانه 1356) و موقعي كه گزارشگر ايستاده تلويزيوني بي.بي.سي (1978/12/1)، (1356/9/10) پرسيد: اگر شاه سقوط كند و شما حكومت را به جاي او به دست گيريد تغييراتي كه در خصوص رابطه با اسرائيل ايجاد خواهيد كرد چيست؟ پاسخ داد: «اسرائيل را طرد خواهيم كرد و هرگز هيچ رابطهاي با او نخواهيم داشت. اسرائيل دولتي غاصب است و ما دشمن آنيم».
جواب فرمودند: «مطلقاً نخواهد توانست استفاده كند». سؤال شد: هرگز نفت به اسرائيل صادر نخواهد شد؟ جواب دادند: بله
و با شعلهور شدن انقلاب اسلامي و پيروزي آن در فوريه 1979 (بهمن ماه 1357) روح حماسه اسلامي در همه مراكز و پايتختهاي اسلامي به نقطه اوج خود رسيده بود و در روز پيروزي، مسلمانان در هر جايي به خاطر اين پيروزي آشكار به يكديگر تبريك ميگفتند و حالي از خوشحالي كم نظير به آنان آرامش داده بود، اما در فلسطين اشغالي، خوشحالي و شادماني آن نمونه نداشت، امت فلسطين دوباره زنده ميشوند. آناني كه در آن سالها زير سلطه اسرائيل زيسته بودند و انواع شكنجه و نااميدي و شكست را در صحراي خشك اعراب متحمل شده بودند پس از سالها براي اولين بار احساس كردند كه فلسطين آزاد شدني است بلكه نزديك است و فقط اين مسأله نيازمند وقت است. انقلاب اسلامي، مردمان مسلمان را بيدار كرد و در فلسطين حركت و حياتي دميد و نهضتي دوباره به وجود آورد.
در تهران، رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين بلافاصله روزهاي پس از پيروزي مورد استقبال قرار گرفتند به گونهاي كه در هيچ جاي عالم استقبال نشده بودند. امام خميني (ره)، از رييس سازمان آزاديبخش فلسطين (ياسر عرفات) در فضايي آكنده از جشن و سرو استقبال نمود و اين در حالي بود كه فقط يك هفته از پيروزي انقلاب ميگذشت. قبلاً رئيس سازمان آزاديبخش با صادق قطبزاده تماس گرفته و درخواست كرده بود كه به تهران بيايد ولي قطبزاده عذر آورده بود كه الان موقعيت، مناسب نيست و موقعي كه رئيس سازمان با مرحوم شيخ محمد منتظري تماس گرفته بود، مرحوم منتظري به او گفته بود «همين الان بيا ما در انتظار تو هستيم» در تفاوتي كه ميان پاسخ قطبزاده و پاسخ شهيد منتظري وجود دارد فرق ميان روش ليبرالي و مليگرايي و روش اسلامي و انقلابي آشكار ميشود و با اين همه چندان طول نميكشد كه رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين در كنار اين ليبرالهاي مليگرا و عليه روش اسلام انقلابي و بر ضد خط امام ايستادند. و در سال 1981 (1360) هانيالحسن در پاريس با مسعود رجوي سر كرده منافقين ملاقات ميكند و اين هانيالحسن همان اولين سفير سازمان آزاديبخش در تهران است و او است كه در ابتداي ورود به ايران در بزرگترين كاخ افراد شاه ـ كاخ امير عباس هويدا ـ جاي داده شد و اوست كه در جمع مردم ايران سخنراني كرد: «قرآن قانون ما است و حسين الگوي والا و برتر براي جوان فلسطيني است و خميني (ره) رهبر و قائد ما ميباشد.» رييس سازمان آزاديبخش فلسطين ميگفت: «ما در انقلاب نيستيم. ما يك انقلابيم و يك رهبر كه امام خميني (ره) است.» و برخي از همراهانش نقل ميكنند كه او يك بار به عكس امام خميني (ره) اشاره كرد و گفت: «ظاهرا سرنوشت چنين است كه آزادي قدس با دستهاي غير عرب صورت پذيرد.» و با اين حرف به صلاحالدين ايوبي و به امام خميني (ره) اشاره داشت لكن مشكلي كه بعداً همه فهميدند اين بود كه رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين از در سياست وارد تهران شدند و نه از در اسلام و لذا آسيبي كه به اين رابطه وارد آمد براي بسياري، امري ناگهاني و غير متوقع نبود. ايرانيها خيلي براي اسلامي كردن انقلاب فلسطين يا اسلامي كردن سازمان آزاديبخش فلسطين كوشش كردند ولي آيا عطار ميتواند چيزي را كه روزگار آن را به فساد كشانده اصلاح كند؟
در جلسهاي كه دو ساعت و نيم در منزل آقاي منتظري با حضور آقاي هاشمي رفسنجاني و رييس سازمان آزاديبخش فلسطين (ياسر عرفات) طول كشيد، فرد اخير در مقابل فشار فقهاي حاضر كه اصرار بر اسلامي كار كردن فلسطين داشتند حيلهگري و زبانبازي ميكرد و همه توجيهات بر خلافي را كه داشت مطرح ميساخت.
رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين ميخواستند كه ايران برگي سياسي در دست آنها باشد كه از طريق آن اهدافي سياسي را جامعه عمل بپوشانند و لذا مثلاً خيلي حريص بودند كه در مسأله گروگانهاي سفارت آمريكا در تهران ميانجيگري نمايند، حتي موقعي كه گروگانهاي سياهپوست آزاد شدند، سازمان به دروغ ادعا كرد كه اين كار با ميانجيگري او انجام شده است اين در همان زماني بود كه رييس سازمان در آغاز هجوم عراق به ايران پيش از اين كه تغيير كند و كاملاً با موضع صدام حسين هماهنگي نمايد، موضعي بي طرف را اتخاذ كرده بود و علي رغم تعداد اشتباهات از ناحيه رهبري سازمان از خروج گروگانها، تا همپيماني با مخالفين، تا موضع منفي نسبت به جنگ، تا ملاقات هانيالحسن با رجوي آن چيزي كه كمر روابط را شكست طرفداري و ترويج طرح شاه فهد كه بعداً به طرح فاس معروف شد توسط رييس سازمان آزاديبخش فلسطين بود. امام خميني (ره) اين طرح را كه شناسايي اسرائيل را پيريزي ميكرد خيانت به اسلام و قرآن شمرد و به آناني كه معتقد به وجود نقاط مثبتي در طرح بودند حمله كرده و فرمودند: «اگر در اين طرح هيچ نقطه منفي جز همين به رسميت شناختن اسرائيل و تضمين امنيت آن نباشد و همه نقاط ديگر هم مثبت باشد، همين داراي بزرگترين خطر است، بعد فرمود: «من از ملتها ميخواهم كه در مقابل اين طرح بايستند و عليه آن انقلاب كنند و بر آنان است كه براي شكست آن جانفشاني نمايند.» و بعد از آن در تاريخ 1982/8/16 (1361/5/25) سخن خودش را مستقيماً متوجه رهبران سازمان آزاديبخش نموده و فرمودند: «من رهبران فلسطيني را نصيحت ميكنم كه از ملاقاتها و سفرهاي اينجا و آنجا خودداري كنند و مردم خودشان را با اتكال بر خداوند بسيج نمايند و سلاحهاي خودشان را براي جنگ با اسرائيل تا سر حد مرگ نشانهگيري نمايند. اين ديدارها منجر به اين ميشود كه مردمان مبارز اميدشان به شما را از دست بدهند.»
و اين چنين امام خميني (ره)، موضعي را كه در آغاز سالهاي دهه شصت اعلام كرده بود استمرار بخشيد در حالي كه رهبران سازمان قدم به قدم عقبنشيني نمودند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}